تفسير
شأن
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 197
اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِما انْتَ فيهِ مِنَ الشَّأنِ وَ الْجَبَرُوتِ؛
وَ اسْئَلُكَ بِكُلّ شَأنٍ وَحْدَهُ
وَجَبَروتٍ وَحْدَها.
تفسير ادبى
«شأن» در لغت به معناى «حال» است و در اين
جمله چون به خدا نسبت داده شده، به معناى «صفت» است. قرآن مىفرمايد:
«كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فى شَأْنٍ»؛ پروردگار عالم در هر آنى [به
واسطه صفتى و يا اسمى از اسماى مباركش] افاضه مىكند.
پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله در ذيل اين
آيه شريفه مىفرمايد:
«انْ يَغْفِرَ ذَنْباً وَ يُفَرِّجَ كَرْباً
وَيَرْفَعَ قَوْماً وَ يَضَعَ آخَرينَ؛
در كاربودنِ هميشگىِ خداوند آن است كه در هر
آن، گناهى را مىآمرزد، غم و غصهاى را از بين مىبرد و ملتى را عزيز و يا ذليل
مىكند.»
«قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤتِى
الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تْنزِعُ الْمُلكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ
وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيدِكَ الْخَيْرُ انَّكَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ قَديرٌ»؛ بگو: بارخدايا! تويى كه فرمان
فرمايى، هر
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 198
كس را كه خواهى فرمانروايى بخشى و از هر كه خواهى فرمان روايى را بازستانى و
هر كه را خواهى عزت بخشى و هر كه را خواهى خوارگردانى، همه خوبىها به دست توست و
تو بر همه چيز توانايى.
در اين جا از «شأن» صفات جمال اراده شده است؛
مثل رحمت و عنايت خاصه كه از طرف خداست.
«جبر» به معناى «اصلاح» و «جبروت» مبالغه در
«جبر» است. به عبارت ديگر، كامل شدن نقص است. اما اصلاح «بضرب من القهر» يعنى بايد
قهر و غلبهاى هم باشد، و در اين جا صفات جلال اراده شده است؛ مثل عظمت و سلطنت
تكوينى پروردگار عالم.
انسان در سير و سلوكش استكمال پيدا مىكند و
اين سير و سلوك بر اسماى جمال و جلال خدا وابسته است، و به واسطه افاضه حق
مىتواند به جايى برسد كه درباره او آيه شريفه: «ثُمَّ دَنى فَتَدَلّى فَكانَ
قابَ قَوْسَيْنِ اوْادْنى» نازل شود.
پيغمبر اكرم در سير و سلوكش؛ يعنى در شب
معراج به رحمت خدا نزديك شد و نزديكى او به مقدار دو طرف قيد بود يا حتى نزديكتر؛
يعنى بين او و احد به جز ميم ممكن فرق و جدايى نبود و به جايى رسيد كه جبرئيل به
او گفت:
«وَ لَوْ دَنَوْتُ انْمُلَةً لا حْتَرَقْتُ.»
اگر يك سرِ
مو فراتر پرم
|
|
فروغ تجلى
بسوزد پرم
|
|
|
|
بنابراين، رسيدن به مقصود و بقاى بعد از فنا
برافاضه حق به واسطه اسماى جمال و جلالش وابسته است.
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 199
شرح عرفانى
عارف وقتى به اسما و صفات خدا توجه كند، و از
كثرت به وحدت برود كم كم به مقام لقا و فنا رسيده است و درعالم وجود چيزى جز خدا،
و شأن و جبروتى جز شأن و جبروت خدا نمىبيند، لذا در اين توجه مىگويد:
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِما انْتَ فيهِ
مِنَ الشَّأنِ وَ الْجَبَرُوتِ؛
خدايا! به درخانهات آمدهام، و تو را به ذات
مقدست قسم مىدهم؛ ذات مقدسى كه مستجمع جميع صفات جمال و جلال است.»
اين دعا فوق العاده دقيق است، زيرا به ما
سلوك را ياد مىدهد. امام باقر عليه السلام به واسطه اين دعا از عالم كثرت، به
عالم وحدت رفته و به مقصود رسيده است: از اين رو حضرتش مىگويد:
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِما انْتَ فيهِ
مِنَ الشَّأنِ وَ الْجَبَروت؛
خدايااز اول دعا تا اين جا اگر به كثرتى توجه
داشتم ديگر مقام لقا و فنا است، مقام اين است كه بر دلم هيچ چيز و هيچ كسى جز تو
حكومت ندارد.
اى خدا! تمام توجهم به ذات توست، به
درخانهات آمدهام، و تو را به ذات مقدست قسم مىدهم؛ آن ذات مقدسى كه مثل رحمت،
صفت جمال دارد و مثل جبروت، صفت جلال دارد.»
تذكر اخلاقى
قرآن بيش از بيست مورد به مقام فنا و لقا
اشاره كرده است. اگر انسان سير و سلوك داشته باشد و رابطهاش با خدا محكم باشد و
راهى را كه پيغمبر اكرم و ائمه اطهار عليهم السلام از طرف خدا تعيين كردهاند برود
كم كم به جايى مىرسد كه بر دل او تنها خدا حكومت دارد و به هيچ چيز و هيچ كس جز
خدا دلبستگى ندارد و ديگر در اين عالم معشوق و
آفاق نيايش تفسيردعاى سحر، ص: 200
مولايى جز خدا نمىبيند:
«اللَّهُ وَلِىُّ الَّذينَ آمَنُوا
يُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ الَى النُّورِ»؛ خداوند، سرور كسانى است كه
ايمان آوردهاند، آنان را از تاريكىها به سوى روشنايى به در مىبرد.
«وَالَّذينَ كَفَروا اوْلِيائُهُمُ
الطّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النّورِ الَى الظُّلُماتِ»؛ و كسانى كه كفر ورزيدهاند
سرورانشان طاغوتاند كه آنان را از روشنايى به سوى تاريكىها به در مىبرد.
آرى، اگر حكومت خدا نباشد طاغوتها، تخيلها،
وسوسهها، اضطراب خاطرها، نگرانىهاو غم و غصهها بر دل حكومت دارد و انسان از نور
به ظلمت كشيده مىشود.
اگر كسى بخواهد به مقصود برسد و سكينه و وقار
بر دل او حكومت داشته باشد بايد در سير و سلوك، خود را به مقام لقاى قرآن برساند.
اگر به اين مقام رسيد قرآن مىفرمايد:
«الا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ
الْقُلُوبُ.»
ديگر آن وقت سكينه و وقار دارد و نگرانىها و غم و غصهها از دلش رخت بر مىبندد و
هيچ چيز جز خدا نمىتواند مقصود و مطلوب او باشد. اگر در اين دنيا اطمينان
مىخواهى، اگر مىخواهى به مقصود برسى، بايد راه مشكل را بپيمايى؛ خارها و
مشكلهاى زيادى بر سر اين راه است اما چارهاى جز پيمودن نيست، همچنان كه خداى
متعال مىگويد:
«الا انَّ اوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ
عَلَيْهِمْ وَلاهُمْ يَحْزَنونَ.»